مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
پشت میخانه نشستم غرق شور و شادیام از خـراب آبــاد ایـن دل در پـی آبـادیام هرکـسی پرسید از نام و تـبار و شهـرتم سینه را کردم سپر گفـتم مُحـبُّ الهادیام من نخوردم غیر این درگاه نان سفرهای دلخوشم بر تکّه نانی که ز دستت دادیام جرعه جرعه معرفت نوشاندیام از ساغرت جرعه جرعه جامعه، از اول نوزادیام بــرکـت شـیـر حـلال مــادرم بـوده اگـر نیـستم اهـل سقـیـفـه رهـرو ایـن وادیام هرکه هستم، هرچه هستم، باسواد و بیسواد نوکر حـلـقه به گـوشم، نوکـر ابن الجواد ای امام المتقین، ای هادی، ای حِصن حصین نوکرت از تو، تو را میخواهد ای آقا همین هر کجا رو کردهام دیدم جـمال روی تو هرکجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین خاک عالم ملک زهرا هست، پس باشد حرام بـیولای تـو قـدم بـرداشتـن روی زمین پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم یکّـه تـاز مکـتب معـرفـت و اهـل یـقـین ذکـر این آواره شـد یـا ایهـا الهـادی مـدد عاجـزم از کار خـود یا ایهـا الهادی مدد درس های اعـتـقـادت را بـیا از سر بگو با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین بـاز هـم آقـا بـیا از ساغـی کـوثـر بـگـو یکـصد و پنجـاه دفعـه در غـدیر خـم بیا با زیارت نامهات از خـواجۀ قـنـبر بگو من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام بر محبیّن علی در وادی محشر، بگو... عاشقت را میخری آنجا به عشق مرتضی؟ کی مرا هم میبری یک شب نجف، آخر بگو سامرایی میشوم بعد از زیارت در نجف پاک میآیم به پیشت با طهارت در نجف بر مشامم میرسد هر لحظه بوی سامرا بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا من همان عبد شما هستم که از شوق وصال سجـده کـردم سالـیـان سال سوی سامـرا با شـمـیـم و جـذبـههـای سـامـرایی شـما پـرورانـدی در دل مـا آرزوی ســامــرا تا ابـد هـستـیـم مـحـتـاج نـگـاه رحـمـتت ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا ما برای نوکری در مـاه جانـسوز حسین اشک میگیریم هر سال از سبوی سامرا اذن گریه میدهی بر روضۀ جدت حسین؟ میگذاری پا نهم در روضۀ جدت حسین؟ |